سی روز مانده
قند و عسل من سلام، خوبی گلم؟ فقط سی روز تا اومدن تو مسافر کوچولوی ما مونده، چه حس عجیبی دارم،این روزها بیشتر از همیشه سعی می کنم به زایمان فکر نکنم و آن وقت شب و روز هم دارم به اون فکر می کنم! گاهی که دلم درد می گیره، می ترسم. هرچند می دونم اینا دردهای واقعی نیستند و فقط تمرین بدن برای زایمان هستند اما چیزی از نگرانی ام کم نمی شه. یهو استرس می گیرم و با خودم فکر می کنم الان به دنیا میای و من هنوز هیچکار نکردم! بعد سعی می کنم به خودم آرامش بدم و به اتاقت که آماده ورودته به خریدا و کارایی که انجام دادیم فکر کنم و بگم کاری نمونده! همه چی آمادست! ... می دونی که از درد، زایمان، خون یا این چیزها نمی ترسم، یه جورایی از خود ترس می ترسم. می ترسم...